واقعيت كار در كانادا و ساير كشورهاي صنعتي
واقعيت كار در كانادا و ساير كشورهاي صنعتي
دريك كشور صنعتي ، كار استاندارد شده است ( هنري فورد براي اولين بار خط توليد پيوسته اتومبيل را ابداع كرد ، حدود صدسال پيش، كه نتيجه آن توليد انبوه اتومبيل فورد مدل تي با قيمت زير هزار دلار بود تا اتومبيل قابل خريد توسط همه مردم شد)
از خط توليد فورد موارد متعددي را ميتوان بعنوان ويژگيهاي آن استخراج كرد: از جمله كاستن از زمان و هزينه توليد ، صرفه جوئي در ميزان كار مفيد كارگر، شكسته شدن يك كار پيچيده مثل توليد اتومبيل به اجزاي كاري بسيار ساده كه توسط هر كسي قابل انجام بود : مثل پيچ كردن ، سوراخ كاري و ...
اين انقلاب در روش توليد براي فورد بسيار مهم بود چون ديگر لازم نبود هميشه دست به دامان مهندسين مونتاژ اتومبيل با توقعات و دستمزد بالا باشد ، ميتوانست در هر قسمت از خط توليد ،ميزان كارائي و بازده آن قسمت و افراد را بررسي و كنترل كند ، هر كارگر تبديل به يك شخص بدون مهارت بالا شده بود و در صورت كار نكردن ميتوانست سريعا كسي ديگري را جايگزين او كند بدون اينكه مشكل جدي براي خط توليد پيش بيايد ، معايب در هر قسمت از خط توليد مشخص ميشد و قابل بهبود بود. خط توليد با تغييرات اندك ، توانائي توليد مدلهاي جديد تر مطابق با نيازهاي بازار را داشت
از طرفي همانقدر كه فورد از اين ابداع خود راضي بود ، كارگران و مهندسين قديمي وضعيت و ثبات شغلي خود را در خطر ميديدند ، ديگر براي هنر دست منحصر به فرد آنها كه از علايق آنها سرچشمه ميگرفت و بصورت زيبائيهاي پيدا و نهان در اتومبياهاي سفارشي با بدنه هاي دست ساز و موتورهاي و ديگر تشكيلات منحصر بفرد اما گران در كارخانه هاي توليد انبوه فورد كسي تره هم خورد نميكرد ، همه چيز ساده ، بدون روح و تكراري و غير منحصر به فرد شده بود تا هزينه توليد پائين بيايد و انعطاف پذيري بالا باشد . اين افراد يا بايد با ديگر كارگران ساده و غير ماهر در كنار هم در يك خط توليد مايستادند و كار ميكردند ،ضمن اينكه هميشه هم با خطر عدم ثبات شغلي مواجه بودند يا اينكه كارخانه را ترك كرده و براي خود در صورت داشتن سرمايه كارگاههاي توليد اتومبيل سفارشي راه اندازي كرده يا در چنين كارگاههائي مشغول به كار ميشدند.
اين داستان مربوط به صدسال پيش است ، الان در جوامع صنعتي وضع خيلي پيشرفته تر از اين شده ، با اختراع كامپيوتر ، انسان گمان ميكرد به زندگي راحت تري خواهد رسيد ، و كمتر كار خواهد كرد ، اما اتفاقي كه افتاد اين بود كه بعد از سالها از اختراع كامپيوتر ، نه تنها انسان كمتر كار نكرد ، بلكه مجبور شد با سرعت كامپيوتر كار كند يا حداقل خود را با او هماهنگ كند .
در كارخانه هاي صنعتي كشور هاي پيشرفته تعداد محدودي انسان در ميان زنجيره بهم پيوسته اي از سيستمهاي كامپيوتر و كنترل كار ميكنند ، بطوري كه سرعت كار كردن آنها را هم ماشين تنظيم ميكند( فيلم عصر جديد چارلي چاپلين) و در پايان هر روز كاري ميزان توليد ، ضايعات ، بهره وري ، كارائي ، آكورد يا هماهنگي هر كس نيز مشخص و اتوماتيك مستند ميشود ، كه همين مستندات ميتوانند يكنفر را بيكار يا در جاي خود نگهدارد يا به جاي بالاتر منتقل كند . يعني همه چيز در خدمت كار و توليد است .
اكنون يك نفر از جهان سوم را در نظر بگيريد كه از جامعه سنتي ميخواهد وارد اين جامعه شود . عمري غير استاندارد كار كرده است ، هرجا لنگ ميمانده خودش دست بكار ميشده ، اگر چيزي بلد بوده چه عامي چه تحصيلكرده . هميشه از آن به عنوان يك عامل ثبات در كار سود ميجسته ، مثلا در كارخانه ايران خودرو ، يك كارخانه و يك مهندس اديك بوده كه همه چيز را ميدانسته و هر روز صبح با كلي ژست و اطوار دستور شروع كار را ميداده ، آچار فرانسه كل خط و حتي خطهاي توليدي ديگر بوده و مفتخر از اين همه شايستگي و احترام كه با مدير عامل آنفدر ندار بوده كه هر وقت ميخواسته او را ميديده .
حلا آمده كانادا ، بعد از چند ما ه بيكاري و بيگاري ، يك كار پيدا كرده در يك كارخانه بي ربط ( مثلا كارخانه توليد كيس يا قاب محصولات صوتي تصويري با قالبهاي تزريق پلاستيك مخصوص ، و وظيفه اش اين است كه وقتي قطعات از قالب در مي آيند ، لبه هاي زائد آنرا با فرز مخصوص بگيرد ، نزديكترين كسي هم كه كنارش ايستاده 10 متر آنطرف تر است از ويتنام آمده ، هنگام كار هم يك نگاهي كه معلوم نيست از سر بي تفاوتي ، كنجكاوي ، يا خستگي است ، به اين مهندس ما ميكند . تازه مهندس هم چيزي نميتواند بگويد ، هزاران ايده و نظر به خيال خودش دارد كه فكر ميكند اگر عنوان كند چه استقبالهاي گرمي از او نخواهند كه كرد و ... اما اشتباه كرده اينجا كسي از او خلاقيت نميخواهد ، اصلا خلاقيت و پيچيدگي ، اينجا اشتباه است ، چون دارد يك سيستم استاندارد شده را بهم ميريزد و از استاندارد در مياورد ، تازه نه تنها كسي از اين حركت او استقبال نميكند بلكه ممكن است بخاط عدم اشراف به همه مسائلي كه در آنجا و آن محيط بايد در نظر ميگرفته و نميدانسته و ندانسته كار خطرناكي بكند تنبيه ، توبيخ يا اخراج هم بشود .
«فلک به مردم نادان دهد زمام مراد، تو اهل دانش وفضلی، همین گناهت بس».