مهاجرت به کانادا(بدون کمک از کسی)چون شیر به خود سپه شكن باش فرزند خصال خویشتن باش
«فلک به مردم نادان دهد زمام مراد، تو اهل دانش وفضلی، همین گناهت بس». این وبلاگ اگر حتی یک نفر را هدایت کند به نتیجه مورد نظر رسیده است در دشت به دنیا آمدم و غیر از آن چیزی نمیشناسم.برایم تعریف کرده اند که: در حدود دوسالگی ،خودم را نزدیک پنجره کشاندم تا تماشا کنم... ما یک خانه معمولی داریم،با دیوارهای شفاف،تاچهار نفر ساکنان آن هیچگاه نتوانند خود را از چشم دیگری پنهان کنند. به این ترتیب تنهائی مغلوب میشود،زیرا چنانکه همه میدانند بدی در تنهائی خفته است... میتوانم نگه دارم دستی دیگر را چرا که کسی دست مرا گرفته است و به زندگی پیوندم داده است آن کس که به دریاها سفر میکند با خود گوهری به همراه می آورد که همگان را دیده می افروزاند برای کشتی های بی حرکت موج ها تصمیم می گیرند.
ساده است نوازش سگی ولگرد. شاهدِ آن بودن که چگونه زیر غلتکی میرود و گفتن که: «سگ من نبود.»
ساده است ستایش گلی، چیدنش، و از یاد بردن که گلدان را آب باید داد.
ساده است بهرهجویی از انسانی؛ دوست داشتنش بیاحساس عشقی؛ او را به خود وانهادن و گفتن که: «دیگر نمیشناسمش.»
ساده است لغزشهای خود را شناختن؛ با دیگران زیستن به حسابِ ایشان و گفتن که: «من اینچنینام.»
ساده است که چگونه میزییم. باری، زیستن سخت ساده است و پیچیده نیز هم.